۱۳۹۳ مهر ۸, سه‌شنبه

تلاش برای کرگدن نشدن

به نظر شما رسانه ای که تیتر میزند " پدر شوهر مهناز ...." اصلا برای خودش اهمیتی دارد که ادامه تیترش چه باشد. به نظر نمیرسد؟
بالا بردن آمار بازدید صفحات وبسایت و وبلاگ و ... به هر قیمتی (که ظاهرا قیمتش از بین بردن حریم شخصی افراد است، بی هیچ واهمه ای) نمی‌تواند جزو اصول اخلاقی یک وبسایت باشد که تلاش جایگاه مناسبی بین مخاطبین سینما و تلویزیون پیدا کند.
دردناک تر اینست که وب سایت مورد نظر این خبر را بدون ذره­ای دستکاری در کمال امانت داری از وبسایت دیگری نقل میکند.
غرض نحوه ی ارائه مطلب در این نوشتار نیست، قصد قباحتی است که در جامعه ما و در بین مدعیان فرهنگ عادی میشود روز به روز.
اینکه به روشهای گوناگون به شخصی ترین مساله یک انسان تجاوز میکنیم و بر علیه اش سنگر میگیریم و سنگسار کلامی اش میکنیم، زنگ خطری بسیار جدی است.
این روزها بیشتر به این فکر میکنم، نکند من هم آلوده به این میزان قباحت شده باشم و خود بی خبرم از آن؟
به هر حال کار دشوار تلاش برای تبدیل نشدن به کرگدن است، برای کرگدن شدن که تلاشی لازم نیست.
** به پیوست این نوشته عکس صفحات سایت های تولید کننده خبر و بازنشر دهنده آن آمده است.




۱۳۹۳ شهریور ۲۹, شنبه

این حرف بلندی است که بر دار توان زد...

دانشگاه تربیت مدرس. دانشکده هنر. سایت دانشکده هنر

مثل غم درخت بی بار انجیر حیاط خانه که ...

برای خودم مرور میکنم تمام تابستان هایی را که به مدرسه ختم میشد.
یک غمی داشت که هنوز هم روزهای اخر شهریور به سراغم می‌آید.
مدرسه های خسته کننده. مدرسه های پر از تنش. مدرسه های تلاش برای محبوب آقای معلم بودن. مدرسه های ترس از معلم. مدرسه های آقا اجازه ... میشه بریم دستشویی؟
هوای ابری روزهای پاییز  که از شهریور شروع میشد یعنی شروع مدرسه.
حتی این غصه را درخت انجیر داخل حیاط خانه هم داشت.
وقتی اواسط تابستان به قول بی بی جان "انجیر پزان"  شروع میشد و شاد بود و پر بار، وارد شهریور که  میشدیم و بارهایش تمام میشد و یا روی سرشاخه هایش به ترشی میزد هم بوی غم همه حیاط را بر میداشت.
هوا که ابری میشد، حتی موقع دانشگاه یا سربازی یا الان که موقع هیچ چیزی نیست باز هم غم مدرسه هجوم میآوردم به دلم. مثل همین یک ماه پیش که در سفری به انزلی وقتی هوا ابری شد گفتم وای بازم مدرسه. بچه ها خندیدند اما من ...