۱۳۹۲ خرداد ۲۹, چهارشنبه

حزن میدان آزادی

1-     دیروز توی خیابونای تهران و به طور خیلی ویژه‌ای در خیابون ولیعصر جشن مردی پیروزی ایران بر کره جنوبی و راه یافتن تیم ملی‌ به جام جهانی 2014 برزیل رو شاهد بودم. شب شنبه‌ای که گذشت هم شاهد همچین جشنی برای پیروزی آقای روحانی بودم، باز هم با تمرکز ویژه‌ی جمعیت بر روی خیابون ولیعصر.

2-     نکته‌ای که از دیشب فکرم رو درگیر کرده اینه که بعد از اتفاقات سال 88، تمرکز اکثر اعتراض‌های خیابونی در خیابان انقلاب و به طور خیلی ویژه‌ای خیابان آزادی به سوی میدان آزادی بود. حتی خیلی از فراخوان‌های اینترتی هم مسیرهاشون به سمت میدان آزادی بود.

3-     شادی‌های خیابان ولیعصر به سمت هدف خاصی نبود، جمع‌های چند نفره‌ای که بعد از مدتی حرکت به سمت شمال خیابان ولیعصر از همدیگر جدا می‌شدند. اما اعتراضات خیابانی، حتی اگر تک نفره هم شکل می‌گرفت به سمت میدان آزادی همگرا بود.


4-     این حرف رو برای یک دوست نقل کردم و اون گفت شاید میدان آزادی یک حزنی داره ...

۱۳۹۲ خرداد ۲۳, پنجشنبه

فردا پایان ریاست جمهوری میرحسین موسوی است

از نامه‌های دل‌تنگی به میرآقا — نامه‌ی پنجم

میرآقاجانم سلام، بی‌‌بی و آقاجان هم سلام می‌رسانند.

آقاجان می‌گوید: پسرجان بنویس؛ آدم‌ها برای زنده ماندن، غیر خوردن و خوابیدن و نفس کشیدن و دستشویی رفتن، حداقل به یک چیز خیلی حیاتی نیاز دارند و آن هم شرافت است. او معتقد است از آدمی شرافتش را که بگیری مرده است حالا می‌خواهد هزار سال عمر کند. سر ایوان نشسته است که این را می‌گوید و این نکته را تاکید می‌کند که حتمن به میرآقا سلام برسان و بگو، "مرد! روسفیدمان کردی"

بی‌بی جان، خسته است از بیجار برگشته. یک بیجار است و یک بی‌بی و آقاجان. بی‌بی، در ادامه‌ی حرف‌های آقاجان می‌گوید، حتمن این را بگو که "میرآقاجان، شما هم شبیه میرزای جنگل رو سفید شدید." آقاجان هم‌زمان که به سیگارش پکی عمیق می‌زند، سرش را به نشانه‌ی تایید تکان می‌دهد.

راستش آقاجان، شما را رئیس جمهورمان می‌داند. به قول خودش این مرد کاری کرد کارستان. از شما چه پنهان بعید می‌دانم غیر از این باشد. او می‌گوید، بنویس پسر، بنویس: جناب آقای میرحسین موسوی، خدا قوت مَرد.

من هم از طرف خودم می‌نویسم: میرآقای عزیز، که در خانه‌ی تان حصر شده‌اید، شما به عنوان رئیس یک جمهور برای یک مملکت دین‌تان را ادا کرده‌اید و رأی ما حلال‌تان.

خانواده‌ی کوچک ما، از شما به عنوان رئیس جمهور منتخب مردم بابت 4 سال سختی که برای پاسداشت رأی‌مان پشت سر گذاشتید سپاسگزاری می‌کند و خود را مدیون شما می‌داند و رشادتان را در جای جای ایران عزیزمان در کنار رشادت‌های نیاکانمان از میرزای کوچک تا ستارخان و باقرخان تا رئیسعلی دلواری و ... قرار می‌دهد.

ذکر این نکته حیاتی است که با توجه به این که از فردا یک فرد دیگری به عنوان رئیس جمهور انتخاب میشود، شما برای ما، برای همیشه ماندگارید. چیزی بیش از یک رئیس جمهور و ماندن 4 ساله ی آن.

باشد که باشید.

۱۳۹۲ خرداد ۱۴, سه‌شنبه

بتمن یا امید هیچ معجزی ز مرده نیست زنده باش

درست از اولین دقایق روز 23 خرداد 88 بود که شروع شد. به هیچ عنوان حتی در داستان‌های پریان و افسانه‌ها هم نمی‌توان دو حالتِ به این اندازه متفاوت را در یک ماجرا گنجاند. دوشنبه قبل از انتخابات، 18 خرداد، بود که زنجیره‌‌ی سبز انسانی تشکیل شد و چه شور و شوق و امیدی را تجربه کردیم که در تمام عمر خود تجربه نکرده بودیم و شنبه‌ی پیش روی آن چنان یأسی را به چشم دیدم که باورمان نمی‌شد.

به گمانم از همان روز بود که مدام یأس می‌بارید از آسمان‌مان. به گمانم از همان روز بود که تصمیمی که دلیلش را نمی‌دانستیم، آمده بود تا جوی امیدی که می‌رفت به دریا برسد را بخشکاند. به گمانم اکنون بعد از گذر 4 سال نیز همچنان همان باران یأس است که می‌بارد. آمده است تا این جوی باریک امید را با سیلاب ناامیدی پر کند و آسوده خاطر بنشیند بر مسندی که پایه‌هایش ناامیدی ماست.

از حق نگذریم که آن تصمیم و آن تصمیم گیرندگان هستند همچنان و با قدرت به کار خویش ادامه می‌دهند. باز هم از حق نگذریم که این آقایان چنان مصمم‌اند در کار خویش که اگر در هر کار دیگری (مانند زندگی در مریخ) این چنین مصمم می‌ماندند به طور قطع اکنون ما تنها کشوری بودیم که می‌توانستیم در مریخ زندگی کنیم و حتی زمین‌هایش را به دیگران بفروشیم.

من گمان می‌کنم که ما در گاتهام زندگی می‌کنیم و هیچ بتمنی در این شهر زندگی نمی‌کند که قبل از این که همگی‌مان ناامید شویم به کمک‌مان بیاید. من اما می‌دانم که گازی به نام ناامیدی در این شهر پراکنده‌اند همه‌ی مان ناچاریم که از این هوای آلوده استنشاق کنیم تا ناامید شویم. شهری که نه بتمنی دارد نه قهرمانی نه امیدی نه ...


من اما به امید بتمن نمی‌مانم، به امید معجزه، به امید این که ناگهان جوکر را فراری ببینم، من ایمان دارم شهرم به تعداد تمامی افرادش صاحب بتمن است. و این بتمن‌ها تنها بایستی یک کار را به خوبی انجام دهند...ناامید نشوند.