۱۳۹۲ خرداد ۲۳, پنجشنبه

فردا پایان ریاست جمهوری میرحسین موسوی است

از نامه‌های دل‌تنگی به میرآقا — نامه‌ی پنجم

میرآقاجانم سلام، بی‌‌بی و آقاجان هم سلام می‌رسانند.

آقاجان می‌گوید: پسرجان بنویس؛ آدم‌ها برای زنده ماندن، غیر خوردن و خوابیدن و نفس کشیدن و دستشویی رفتن، حداقل به یک چیز خیلی حیاتی نیاز دارند و آن هم شرافت است. او معتقد است از آدمی شرافتش را که بگیری مرده است حالا می‌خواهد هزار سال عمر کند. سر ایوان نشسته است که این را می‌گوید و این نکته را تاکید می‌کند که حتمن به میرآقا سلام برسان و بگو، "مرد! روسفیدمان کردی"

بی‌بی جان، خسته است از بیجار برگشته. یک بیجار است و یک بی‌بی و آقاجان. بی‌بی، در ادامه‌ی حرف‌های آقاجان می‌گوید، حتمن این را بگو که "میرآقاجان، شما هم شبیه میرزای جنگل رو سفید شدید." آقاجان هم‌زمان که به سیگارش پکی عمیق می‌زند، سرش را به نشانه‌ی تایید تکان می‌دهد.

راستش آقاجان، شما را رئیس جمهورمان می‌داند. به قول خودش این مرد کاری کرد کارستان. از شما چه پنهان بعید می‌دانم غیر از این باشد. او می‌گوید، بنویس پسر، بنویس: جناب آقای میرحسین موسوی، خدا قوت مَرد.

من هم از طرف خودم می‌نویسم: میرآقای عزیز، که در خانه‌ی تان حصر شده‌اید، شما به عنوان رئیس یک جمهور برای یک مملکت دین‌تان را ادا کرده‌اید و رأی ما حلال‌تان.

خانواده‌ی کوچک ما، از شما به عنوان رئیس جمهور منتخب مردم بابت 4 سال سختی که برای پاسداشت رأی‌مان پشت سر گذاشتید سپاسگزاری می‌کند و خود را مدیون شما می‌داند و رشادتان را در جای جای ایران عزیزمان در کنار رشادت‌های نیاکانمان از میرزای کوچک تا ستارخان و باقرخان تا رئیسعلی دلواری و ... قرار می‌دهد.

ذکر این نکته حیاتی است که با توجه به این که از فردا یک فرد دیگری به عنوان رئیس جمهور انتخاب میشود، شما برای ما، برای همیشه ماندگارید. چیزی بیش از یک رئیس جمهور و ماندن 4 ساله ی آن.

باشد که باشید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر