۱۳۹۳ تیر ۱۱, چهارشنبه

ملاطفت های نظام... یا ... خود گول زدنهای ما

از وقتی معیار ملاطفت نظام را فهمیده ام، حس غریبی پیدا کرده ام. مخصوصا بعد از حرف مقام رهبری هجمه عظیم افراد مختلف که انگار منتظرند تا سنگی پرتاب شود و آنها بی واهمه سنگ سنگ سنگ سنگ نفرت نفرت نفرت کینه کینه کینه نثار مقابل کنند.

میدانم بارها دیده ایم و تواتر این بارها در سالهای بعد 88 بسیار بیشتر شده است، اما این بار انگار ... انگار انتظار نداشتم که بشنوم یا بخوانم این مطالب را.

نمیدانم اما انتظار نداشتم حقارت تا این اندازه پیشروی کرده باشد. انگار داشتم خودم را گول میزدم و این بار سیلی محکمی خوردم.


من را یاد روز ی انداخت که دکترها گفتند عموجان سرطان دارد. وخیم. بدخیم. هیچکس جرات نکرد بپرسد چه قدر وقت دارد و داریم. هیچ کس. میدانستیم اما نپرسیدیم. بعد دقیقا 10 روز بعد عموجان رفت. رفت. همه ما خودمان را گول میزدیم. فاجعه دیگر پشت در خانه نبود درون خانه بود. درون خانه. 

و ما آن قدر خودمان را گول زدیم که دیگر همه چیز دیر شده بود.


فکر میکنم الان ما نیز خودمان را گول میزنیم. آقایان حرفی زده اند و ما چه کرده ایم که موثر باشد؟ تقریبا هیچ. به عنوان مثال میتوان یکی از دوستان درون پلاس و پست مربوط به این ماجرایش را نمونه قرار داد. عکسی از میرحسین را قرار داده است و در زیر آن نوشته ای نه خیلی تند اما به متلک نوشته به افرادی که معتقد به ملاطفت نظام هستند. و در زیر این پست در بخش نظرات فردی آمده نظر داده که با این کارت نظام را قهوه ای کرده ای و خخخخخخخخخخ....

میدانم با این یک مورد نمیشود قضاوت کرد اما به نظر من نمونه ای تمام عیار از رفتار ماست.


من فکر میکنم جامعه امروز ما شبیه همان بدن سرطان زده ای است که هرچه زودتر ابتدا باید سرطان را بپذیرد بعد در حد توان شروع کند به درمان. هرچه قدر هم که دیر شده باشد. نباید منتظر بمانیم تا این بدن سرطان زده بمیرد و بوی تعفن اش همه جا را بگیرد.

من فکر میکنم هنوز امید به علاج وجود دارد.


من .... نگرانم. نگران فرزندانمان. نگران نسلی که ما پدرها و مادرهایشان هستیم. نگران سوال هایی که از ما پرسیده میشود در مورد این روزها و ما جوابی نداریم.

یعنی آنها به ما حق میدهند؟ بعید میدانم


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر