۱۳۹۴ اردیبهشت ۴, جمعه

مثل تقابل نادر بعضی از صور فلکی که هر چند هزار سال یکبار رخ میدن

میگن ایمان ذومراتبه. یعنی صاحب مراحل مختلفیه. یعنی میتونیم دو تا آدم با ایمان داشته باشیم با میزان ایمان متفاوت. من همیشه ایمان رو با رفیق می‌شناسم، ایمان رفیق برای رفیق موندن تا قبل گردنه تا گردنه یا تا بعد از گردنه...
من همچین نظری رو در مورد "نگاه" دارم. به گمونم نگاه هم ذومراتبه. مراحل مختلفی داره. نمیدونم از یه نگاه پست و هرزه چند مرحله داریم به سمت بالا و اصلا تهش کجاست. تا امشب فکر میکردم نگاه با حیا میتونه آخرین مرحله باشه. اما امشب فهمیدم فقط نگاه باحیا نمیتونه ته مسیر باشه.
فکر میکنم حداقل یه مرتبه بالاتر از نگاه باحیا باید داشته باشیم. نمیشه نباشه. اگه نباشه یه جای کار خلقت میلنگه.
اعتقاد دارم هستن آدمهایی که اون نگاه رو دارن. اما به طرز باورنکردنی کمیابن.
مثل تقابل نادر بعضی از صور فلکی که هر چند هزار سال یکبار رخ میدن.
این آدما کمیابن و شاید نایاب مثل طوفان نوح، گلستان شدن آتش بر ابراهیم، زنده کردن مرده به دست عیسی، آتش در دل درختی در طور، مثل معراج محمد، مثل رابطه آدم و حوا و سیب و بهشت خدا... توی واقعیت و افسانه غرق هستن.
من امشب به یه نگاه متعفن مواجه شدم. مست بود. اما فکر نمیکنم مستی باعث این نگاه شده باشه. آدم های مست بیخود میشن، دری وری میگن، بی ادب میشن اما مطمئن ام مستی بی حیا شون نمیکنه اگه بی حیا نباشن. مستی فقط پرده رو میزنه کنار.
من اما به مرز خفگی رسیدم. خفگی. باورم نمیشد یه نگاه من رو به این حد برسونه. تعفن تمام فضا رو پر کرده بود. نفس نمیتونستم بکشم. اکثر آدم ها مست بودن، اما اون نگاه وحشتناک بود. فرار کردم. نمیشد کاری جز این کرد. فرار کردم برای تنفس برای نجات از تعفن.
اما تعفن با من اومد. و من فکر میکنم نیاز شدیدی دارم به دیدن انسانی بدون نگاه درندگی. انسانی با نگاه پاک. من احساس خفگی میکنم. من امشب لبریز درد شدم و نیاز شدیدی به فریاد دارم و نمیتوانم فریاد بکشم. 
باید بگردم ببینم کجا و چطور میشه یه تقابل نادر از صور فلکی پیدا کرد...
دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر....


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر