۱۳۹۴ فروردین ۱۶, یکشنبه

بر باد رفته یا ... هرکی سهمش رو بده

شورای این روستای پدری که آقاجان هم عضو شونه اومدن خونه  تا در مورد منبع آب محل تصمیم گیری کنن. چون هوا که رو به گرمی میره، آب توی محل کم میشه، البته تقریبا قطع میشه.

البته اگه مثل بعضی از جاها بعضی از آدمها یه خرده معرفت به خرج میدادن مشکلی پیش نمیومد اما.... امان امان.... همین بعضیها که دست بر قضا خونشون نزدیک چشمه محله تو خونه هاشون چند تا منبع آب چند هزار لیتری کار گذاشتن. آب چشمه که راه می افته به خاطر نزدیکی اول منبع اونها رو پر میکنه بعد مابقی اش به بقیه خونوار ها میرسه، البته بهتره بگم نمیرسه. چون آب خیلی کم شده.

یه عده هم هستن که پول لازم برای امور آبادی رو مقدارش خیلی کمه رو نمیدن نه اینکه نداشته باشن بلکه به این دلیل که مثلا تا مشد حسن سهمش رو نده منم سهم خودم رو نمیدم و چون مشد حسن هیچ وقت سهمش رو نداد مشد اصغر هم هیچ وقت سهمش رو نداد.

الان که آقایون دورهم جمع شدن به دنبال پول جمع کردن هستن که فردا کار رو شروع کنن. با اهالی محل تماس میگیرن. خواهش التماس داد ... هرکاری میکنن.

عموجان خدا بیامرز که زنده بود همه کارها رو خودش میکرد، جمع کردن پول، پیگیری کارها. همه چی با خودش بود. حموم محل، مسجد، جاده، برق همه از لطف و زحمتهاشه که یادگار مونده. تا قبل رفتنش کسی نمیدونست همچین شورایی وجود داره و آدمهایی توی محل هستن که خونه هاشون اعیونیه اما سهم پول لوله آب محل شون رو نمیدن. خودش کارها رو پیش میبرد. منتظر نمیموند همه پول بدن، خودش کار رو پیش میبرد بعدن حالا یا پول رو میگرقت یا ...

همش فکر میکنم وقتی اداره این آبادی چند خانواره که 72 ملت هستن، تا این حد مشکله، اداره یه مملکت با این روحیه چه جهنمیه.
نمیدونم ما باعث میشیم دیکتاتور بوجود بیاد یا برعکس

بین خود اعضا درگیری ایجاد شده،
صدای آقاجان داره میاد که مثل همیشه کدخدا منشی اش گل کرده و داره همه رو آروم میکنه.

پ.ن. توی این سر و صدا، بی بی جان اومده تو اتاق پیش من، کنار بخاری دراز کشیده. چادرش رو کشیده سرش و خوابش برده، آروم. آروم. ماه.... ماه


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر