۱۳۹۳ تیر ۵, پنجشنبه

جام جهانی و زندگی ما

+ راستش صعود نکردن تیم ایران توی جام جهانی اتفاقی قابل پیش بینی بود.
خوب بازی کردنشون هم خیلی بعید نبود. 
معمولا توی اینجوری شرایط جدای از تمام عوامل مهم مثل تمرین و مسائل روحی و موارد دیگه یه عامل دیگه هم دخیل میشه یه چیزی که اسمی براش ندارم، یه چیزی مثل غیرت؟ نه. مثل همت؟..نه. نمیدونم یه چیزی که حداقل میدونیم کم نمیاریم.
+ یه مورد دیگه هم بازی اخر رو سخت میکرد، نیاز به یه ابرقهرمان که تمام مدت توی ذهن خودمون دنبالش بودیم که منتظر بودیم خودش رو به چهره یکی از بازیکن ها خودش رو نشون بده که مثل همیشه این طور نشد. ابرقهرمانی که نمیاد. 
+ نوسانات احساسی هم خیلی بعید نبود. امروز این ور بوم با علیرضا حقیقی قهرمان و فردا اون ور بوم با علیرضا حقیقی ...
سابقه این اظهار نظرهای تند و آتشین (از هر دو نوع آن) که از روحیه جمعی خودمون ناشی میشه به این سالها منتهی نمیشه.
+ نکته ی دیگه ای فکرم رو درگیر کرده اینه که  لحظات بعد از بازی با آرژانتین این موضوع فکرم رو مشغول کرده بود که چه قدر زندگی فردی و اجتماعی ما شبیه این بازی بوده، خوب میجنگیم اما نتیجه نمیگیریم. چرا؟
یکی از جواب هایی که به ذهنم میرسه اینه که ما نمیجنگیم که پیروز بشیم. ما میجنگیم که جنگیده باشیم. با توجه به هدفمون ما به هدف مون رسیدیم.
در شرایط اجتماعی این سال ها هم به نظرم با همین قاعده عمل کردیم. مبارزه برای مبارزه اما نه برای رسیدن به یک مقصد مشخص. 
شاید از پیروزی میترسیم 
شاید شکست خورده سربلند بهتر است چون موقعیت ما را تغییر نمیدهد
شاید ...
همه اش شاید است


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر